لحظه های دوستداشتنی

عکسها و یادداشتهای مریم

لحظه های دوستداشتنی

عکسها و یادداشتهای مریم

پیامد

لحظاتی در زندگی هست که دری باز می شه و شما وارد زندگی یک نفر دیگه  

می شید... یعنی از مرزی عبور کردی ! اولین مکث ، اولین لرزش لبها ... همه چیز به 

سرعت اتفاق می افته... 

چشمها در حال طغیان و انفجارند و خیس شده اند. گاهی خیسی چشمها پیامدی دارند  

که باید وانمود کنی آن خیسی را نمی بینی !! 

اشکها فرو نمی ریزند اما خشک هم نشدند ..........  

 

نظرات 4 + ارسال نظر
صابر دوشنبه 3 خرداد‌ماه سال 1389 ساعت 11:49 ق.ظ http://ps-neghab.blogsky.com/

سلام مریم گرامی.....

واقعا این نوشته خودتان است.... بسیار زیبا موقعیت را توصیف کردید عالی...

من کلا از نوشته های کوتاه خوشم میاد...

البته ما که خیلی نازه کاریم تازه تازه وبلاگ می نویسیم... این نوشتون بسیار زیبا بود امید.ارم یک روزی بتوانم مانند شما بنویسم.

بابک دوشنبه 3 خرداد‌ماه سال 1389 ساعت 02:37 ب.ظ

شاید حق داشته باشی
اما بعضی موقع ها زندگی یک جور دیگر می شود

یه جوره دیگه ؟ شاید برای خیلی ها جور دیگه بشه اما برای من نه ! مطمئنا زندگی بازی خودش رو تکرار میکنه همیشه

پاسخ دوشنبه 3 خرداد‌ماه سال 1389 ساعت 02:47 ب.ظ

ممنون از تعریفتون - اینا فقط تراوشهای یک ذهن نه چندان کارآمده - سپاس و شاد باش

صابر دوشنبه 3 خرداد‌ماه سال 1389 ساعت 02:57 ب.ظ http://ps-neghab.blogsky.com/

سلام استاد عزیز....شرمنده کردید

من هم شما را لینک کردم

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد