به دوست گرامی آرش که گفتی اینقدر ناله نکن در عوض به چیزای دیگه فکر کن :
زمانی دور ، بسیار اهل بحث و میتینگ و انتقاد و تبادل نظر بودم ، عضو فعال یک ج ن ب ش
متفکر فرهنگی ! با آرمان های عالی اما دست یافتنی برای هرچی که فکر کنی از همه مهمتر
و ط ن _ ف ر ه ن گ – ا ی ر ا ن ... اما می دونی چی شد ؟ انگ چی بهمون زدن ؟ ما با
هیچی مخالف نبودیم ، هیچی. اما رو سر و تنمون سالها جای ب ا ت و م موند. در اونجا تخته شد و
دیگه کسی چیزی ازش نشنید تو اکیپ ما که
واسه خوندن بقیه اش برو به ادامه مطلب
به چیزائی که خوشحالت می کنه نه باعث می شه کتک مفصل بخوری
در حقیقت چیزی وجود نداره ... تا اطلاع ثانوی
اگه اینقده بلا سرت اومده که...
البته نمیدونم اونا دقیقن واسه چه سالهایی هستش
ولی دو دوره ی متفاوت برا دانشجوها هستش که یکیش همون ۷۸بود فکر کنم تو تیرماه و...
من اون زمون تو شهرستان دانشجو بودم ولی اونوقتها بیشتر دانشجوها بودن مخصوصن تو تهران
ولی ۸۸ دیگه فقط مختص دانشجوها نبودش و مردم هم بودن
بهرحال خیلی ها هم این وسط قربانی شدن
حالا تو خوبه عضو یه گروهی بودی ، من یکی رو میشناسم که
اصلن تو یه چنین فضایی نبود هیچ.... ولش کن اون خیلی مسخره بود
خوب همینی که میترسن خودش کلی ارزش داره همین که نمیذارن یه جا وایسی و
یعنی میخوان اذیت کنن
البته خوشحالم 10سال تعهدت تموم شده
()
به نظرت واسه ۸۸ نایی هم مونده بود ؟ اگه همون ۱۰ سال و می رفتی عقب جواب معلوم بود - ما فقط یه فعالیت فرهنگی داشتیم همین !دست بر قضا اون سال ما واحد ژورنالیسم داشتیم ... کجا ؟ دانشکده هنر- خ انقلاب !! کانون کجا بود ؟ خ امیرآباد !!! می دونی که چی میگم ؟
خوب میدونی
همیشه خود شخص نیست که باعث اتفاقی بشه
شرایط و موقعیت هم هست
یعنی ممکنه که ادم تو یه شرایطی ، تو یه مکان ناخواسته ای یا جای نامناسبی قرار بگیره
درسته موافقم
راستش خیلی حالم گرفت خیلی
هیچ حرفی واسه گفتن ندارم هیچی
شاید بهترین سالهای زندگی تو در سخت ترین شرایط سپری کردی ولی اینو میدونم که میتونی زندگی خوبی داشته باشی و هنوز خیلی راه مونده خیلی
سپاس گذارم