لحظه های دوستداشتنی

عکسها و یادداشتهای مریم

لحظه های دوستداشتنی

عکسها و یادداشتهای مریم

تخت می شوم ...

  من تَخْت می شوم ، 

                 دو بُعدی ! 

درست مثل تلویزیون های تسل جدید فلان کارخانه فِلَت می شوم 

همه چیز در من پیداست  

                  و من بٌعد ندارم تَخْتِ تَخْتم !! 

خون در رگهایم مثل بستنی آلاسکای تمشکی کش می آید 

و شهد زندگیم را آهسته می برد به قعر نا کجاآبادی 

و من دو بُعد بیشتر ندارم خسته و وارفته و بی امید 

ظهرِ تابستانِ گیج کننده تمام لنفِ مرا بخار کرده است 

اصلن نمی دانم بخار شده ام یا منجمد  

            فقط می دان دو بُعد دارم تَختِ تخت !!!

روزهای پر دردسر

آه خدای من ! سلام سرم داره گیج می ره و استرس منو می کشه خداجونم کجایی ؟ این روزا که دارم به حال و هوای عروسی نزدیک میشم عجیب استرس دارم دو ماه یا سه ماه دیگه باید دوران خوش تجرد و نامزدی خداحافظی کنم و وارد دنیای خوش تر ازدواج بشم ولی نمی دونید چه ترس و واهمه ای هست کارام..... لباسم....... باغ ....... وسایلم ........ خونه........ هنوز پرده پذیرایی نمیدونم چی کار کنم .......... حتی اتاق خواب............. علیرضا عجیب خونسرده خدایا .... چقدر از صبرت رو به همسرم من دادی آخه ؟ هرچی من غر و لند می کنم لبخند می زنه و می گه حله نگران نباش... ای بابا خدایا هنوز آرایشگاه هم نمی دونم کجاست ؟ واسه یه مهمونی عروسی چقدر باید بدوم ؟ وااااااااااای عکاس و فیلمبردار ........... واااااااای خدایا شام ؟ خدایا سفره عقد ؟........... خدایا هنوز نتونستم یک گرم از وزن همایونی ام رو کم کنم  این دیگه آخرشه    

 

واقعن ؟!!!! هه هه هه

حس همیشه داشتنت

حس همیشه داشتنت

نه عشق و دلبستگیه

نه قصه ی گسستنه

نه حرف پیوستگیه

....


 
خواستن تو برای من

فراتر از روح و تنه

راز همیشگی شدن

همیشه از تو گفتنه

...

همیشه عاجزه کلام

از گفتن معنی ناب

هیچ عاشقی عاشقی رو

یاد نگرفته از کتاب

....