چی کار کنم دست خودم نیست وقتی با کسی دیگه حرف می زنه من از حسودی دیوونه می شم ، می دونم که هیچ منظوری نداره اگه یکی دیگه رو می خواست منو انتخاب نمی کرد اما نمی تونم تحمل کنم وقتی بهش می گم فکر میکنه من بهش اعتماد ندارم ولی نه بخدا اینطوری نیست ما بعد از سالها دوباره بهم رسیدیم همدیگرو دوستداریم می دونم هیچ دختری براش مهم نیست وگرنه از بین اونهمه اسپانیایی های ... بخاطر من بر نمی گشت ...... چطوری بهت بگم برام مهمی و بهت اطمینان دارم اما حسودم ؟؟؟