-
[ بدون عنوان ]
پنجشنبه 5 دیماه سال 1392 09:49
برگ ها میریزن و زمان به تندی بادهای پاییزی میگذره. زندگی داره راه خودش رو میره، چه تو باهاش بیای، چه نیای. پس چه خوب میشه اگه با این جریان طبیعت همراه بشی. کنار زندگی بایست و توی این جاده باهاش قدم بزن. بهش بگو چه چیزهایی دوست داری و چه اتفاقاتی خوشحال ترت می کنه. خاطرات پاییزی ات رو یه گوشه نگه دار و برای اتفاقات...
-
ادب اصیل ایرانی
پنجشنبه 28 آذرماه سال 1392 09:07
در تصاویرحکاکی شده بر سنگهای تخت جمشید هیچکس عصبانی نیست هیچکس سوار بر اسب نیست هیچکس را در حال تعظیم نمی بینید در بین این صدها پیکر تراشیده شده حتی یک تصویر برهنه وجود ندارد. “ این ادب اصیل مان است: نجابت - قدرت - احترام - مهربانی - خوشرویی به همه ایرانیان میگوییم تا یادمان نرود که هستیم
-
گاهی نمی شود که نمی شود
چهارشنبه 12 تیرماه سال 1392 14:04
گاهی گمان نمیکنی و میشود گاهی نمیشود که نمیشود گاهی هزار دور دعا بی اجابت است گاه نگفته قرعه به نام تو میشود گاهی گدای گدایی و بخت با تو نیست گاهی تمام شهر گدای تو میشود گاهی بساط عشق خودش جور میشود گاهی به صد مقدمه ناجور میشود
-
خدایا دل شکسته ها رو دریاب . . .
چهارشنبه 12 تیرماه سال 1392 11:42
دیروز چیزی شنیدم که عجیب فکرم و درگیر کرد. و خیلی تاسف خوردم آخه این چه وضعیتیه ؟ یه خانم آبرودار واسه کمک گرفتن برای احاره خونه 480 هزار تومنی فسقلیش رفت به دفتر امام جماعت مسجد یکی از محله های افسریه تهران. اجاره خونه اش عقب افتاده و حقوق شوهرش هم ندادن هنوز. خانم هرچی التماس و خواهش به حاج آقا کرد فایده نداشت : حاج...
-
خدایا ....
دوشنبه 27 خردادماه سال 1392 13:05
خدایا تنها بودم .... تنهاتر شدم !!
-
به باد ناصر عزیز
دوشنبه 30 اردیبهشتماه سال 1392 14:02
یه زخم کهنه روی بالم یه آسمون که چشم به رام نیست به غیر واژه غریبی چیزی توی ترانه هام نیست حتی یه آینه پیش روم نیست که اسممو یادم بیاره تنهاترین مسافر شب تو خلوتم پا نمیذاره ازم نخواه با تو بمونم تو هیچی از من نمی دونی اگه بگم راز دلم رو تو هم کنارم نمی مونی
-
دلتنگی
دوشنبه 30 اردیبهشتماه سال 1392 12:02
دلتنگ مرگ هستم خدایا برای یک بار هم که شده خیلی زود درخواست منو بررسی و امضا کن من می خوام بمیرم ، همین ! فقط کافی ست روی درخواستم بنویسی : جناب عزرائیل جهت اقدام فوری
-
روزگار
یکشنبه 25 فروردینماه سال 1392 18:36
سلام خیلی وقت که اینجا نبودم عجب روزگار درشتی آدم چه چیزایی رو از یاد می بره روزگار عجیب و پر از اتفاق بر من گذشت شادی و غم باهم... اما گذشت حالا خوبم خیلی چیزها هم یاد گرفتم. روابط انسانی !!!! همیشه فکر می کردم آدما مثل خودم به زندگی نگاه می کنن ساده و راحت اما آشنایی با چند تن بهم یادآور شد که نه اینطورا که من فکر...
-
زنونه
چهارشنبه 1 شهریورماه سال 1391 11:51
اسماً من زن هستم و تو مرد.....اما نگران نباش...به کسی نخواهم گفت که.... در پس مشکلات و درد هایی که تو برایم ساختی و تحمل کردم..... در پس غمی که تو بر دلم نشاندی و به عشقت با آن ساختم..... در پس نامردی و نامهربانی که دیدم و دم نزدم.... در پس بی معرفتی هایی که دیدم و معرفت به خرج دادم..... ** من مردتر بودم.....**
-
یاری کنید
شنبه 28 مردادماه سال 1391 14:09
-
ز مثل زلزله
شنبه 28 مردادماه سال 1391 14:06
سلام زلزله دیروز که آمدی من و لیلا و حمید روزه کله گنجشکی بودیم ... ... فرصت افطار را هم ندادی ... عجله ات برای چه بود ؟ همه سنگ ها و کلوخ هایی که پدر بنام سقف بر سرمان انباشته بود پیکرهای کوچک مان را در هم پیچید و ما رفتیم ولی روح کوچکم دید که خیلی ها آمدند آنها که هیچ گاه در روستایمان ندیده بودمشان لودر هم آورند ،...
-
روزی شاید ......
شنبه 28 مردادماه سال 1391 14:01
باورت بشود یا نه !؟ روزی می رسد .... که دلت برای هیچ کس ؛ به اندازه ی من تنگ نخواهد شد ! برای نگاه کردنم ؛ ... خندیدنم ، اذیت کردنم ... برای تمام لحظاتى که در کنارم داشتی ! روزی خواهد رسید که در حسرت تکرار دوباره من خواهی بود ، می دانم روزی که نباشم هیچکس تکرار من نخواهد شد... !!!
-
دل درد !
پنجشنبه 26 مردادماه سال 1391 09:44
رنج کشیده ام از تنهایی همچنان ادامه دار بدنبال سایه ام می آید این آیت غمناک........ تنهایی ! خوش بحال برگهایی که در آب می افتند و می روند وکسی دلبستگی شان را نمی بیند خوش بحال باد که درهم می پیچد و می رود من اما اینجا پایم بسته است و بال پروازم شکسته نور را آرزو دارم از پس پنجره ای بزرگ و بلند دشت می خواهم خواب محالی...
-
ودوباره ....
پنجشنبه 26 مردادماه سال 1391 09:42
عجیبه ! .... خیلی غریبه !..... تو این چن وقت اونقدر اتفاق جورواجور افتاد که فکر کردن بهش باز نفسم رو بند میاره .... عجب دنیایی .............. اما بازهم خدا رو شکر که تو هستی خدایا تا تو هستی یعنی همه چیز خوبه شکرت
-
یلدایتان مبارک
چهارشنبه 30 آذرماه سال 1390 12:47
ما تنهاییم باز مثل همیشه واسه اونایی که باهمید ***یلدایتان اهورایی***
-
....
شنبه 26 آذرماه سال 1390 12:28
خدایا شکرت که تنها تو پناه منی خدایا شکرت حکم آنچه تو فرمایی لطف آنچه تو اندیشی
-
ایران من ............ ای سرزمین اهورایی
شنبه 12 آذرماه سال 1390 10:36
در این عکسها متاسفانه می بینیم که پرچم ایران عزیز برای چی استفاده شده ؟!!!!!!!!!!!!!!! اینجا جاده هراز نرسیده به دوراهی فیروزکوه
-
یکی از هزاران
دوشنبه 7 آذرماه سال 1390 09:52
دیروز دختر همسایه حامله شد و شب از درد یک اسکناس ۵ هزار تومنی زایید اسکناس مرده بدنیا آمد و واسه مراسم کفن و دفن، شوهر دخترک، مادرش را فروخت !!
-
قشنگترین شب
شنبه 28 آبانماه سال 1390 13:15
امشب شب تولد عزیز دلمه علیرضای عزیزم تولدت مبارک
-
اینجا آزادی !
شنبه 28 آبانماه سال 1390 09:11
اینجا ، جای خوبی ست ... دنج و خلوت و آروم به دور از هیاهوی روزمرگی ... اینجا از دلتنگیهایمان هرچه می خواهیم می گوییم و می نویسیم و بعد انتشار... 4 تا آدم مثل خودمون هم پیدا می شن این نوشته هارو می خونن و نظر می دن ... اینجا واقعن آزادییه هیچ کس غلط نمی گیره ... اینجا حرف دلت رو راحت می زنی به هیچ کس برنمی خوره......
-
تکیدگی ...
شنبه 28 آبانماه سال 1390 08:56
در خود خمودم با چند چین اضافه که چشمانم را احاطه کردند دیشب دخترک داخل آینه گفت : « نگاهت اندوهگین و لبخندت تلخ شده است. » دست بردم صورتش را لمس کردم پلکهایش، کشیدگی بینی، لبهای برجسته، دوخط لبخند و چانۀ گِردَش چقدر شبیه هم شدیم ... هردو ساکت ، هردو غمگین هردو از عشق بی تمکین !!
-
عبور
شنبه 28 آبانماه سال 1390 08:37
خواهش دستهای مسافر برلبۀ صندلی قطار, چه بی تاب معنای گذر از ریل را هجی کرد !!!
-
بی خبر
یکشنبه 8 آبانماه سال 1390 12:19
مهم نیست دیگران در موردت چی فکر می کنن یا چه احساسی دارن ، این مشکل اوناست تو به کار خودت ادامه بده
-
ماه مهر
یکشنبه 3 مهرماه سال 1390 10:40
در مجالی که برایم باقیست باز همراه شما مدرسه ای می سازیم که در آن همواره اول صبح به زبانی ساده مهر تدریس کنند، و بگویند خدا خالق زیبایی و سراینده عشق آفریننده ماست. مهربانیست که ما را به نکویی دانایی زیبایی و به خود می خواند جنتی دارد نزدیک، زیبا و بزرگ دوزخی دارد- به گمانم کوچک و بعید در پی سودا نیست که ببخشد ما را و...
-
فاصله
یکشنبه 27 شهریورماه سال 1390 12:27
میان بودن و نبودن تنها یک حرف فاصله است ! به همین سادگی! و من... ... روز و شب جریمه سنگین رفتنت را پرداختم! و جز دل که روزی هزار بار خراش افتاد؛ کسی نفهمید که از "ب" بودنت تا" نون" نبودنت فاصله تا بی نهایت بود ...!
-
چشم هایم برای تو !
یکشنبه 27 شهریورماه سال 1390 12:26
انتظار ؟؟؟.... اینجا هنوز تاریکی ست. تو به ازدحام کدامین کو چه ی خوشبخت خواهی نگریست وقتی دریچه مسدود است ....!!
-
[ بدون عنوان ]
یکشنبه 16 مردادماه سال 1390 12:39
دارم میام جدید و نیو ! از قالب و اسم وبلاگ گرفته تا نوشته ها... رسمن یکی دیگه ام فعلن بای تا پست بعد !!!!!!
-
تخت می شوم ...
چهارشنبه 25 خردادماه سال 1390 13:53
من تَخْت می شوم ، دو بُعدی ! درست مثل تلویزیون های تسل جدید فلان کارخانه فِلَت می شوم همه چیز در من پیداست و من بٌعد ندارم تَخْتِ تَخْتم !! خون در رگهایم مثل بستنی آلاسکای تمشکی کش می آید و شهد زندگیم را آهسته می برد به قعر نا کجاآبادی و من دو بُعد بیشتر ندارم خسته و وارفته و بی امید ظهرِ تابستانِ گیج کننده تمام لنفِ...
-
روزهای پر دردسر
دوشنبه 23 خردادماه سال 1390 12:29
آه خدای من ! سلام سرم داره گیج می ره و استرس منو می کشه خداجونم کجایی ؟ این روزا که دارم به حال و هوای عروسی نزدیک میشم عجیب استرس دارم دو ماه یا سه ماه دیگه باید دوران خوش تجرد و نامزدی خداحافظی کنم و وارد دنیای خوش تر ازدواج بشم ولی نمی دونید چه ترس و واهمه ای هست کارام..... لباسم....... باغ ....... وسایلم ...........
-
حس همیشه داشتنت
دوشنبه 2 خردادماه سال 1390 11:58
حس همیشه داشتنت نه عشق و دلبستگیه نه قصه ی گسستنه نه حرف پیوستگیه .... خواستن تو برای من فراتر از روح و تنه راز همیشگی شدن همیشه از تو گفتنه ... همیشه عاجزه کلام از گفتن معنی ناب هیچ عاشقی عاشقی رو یاد نگرفته از کتاب ....