این چیه این چی چیه؟ کفش نهرین بچه ها, شما هم میخواین؟ بـــــله»
«شما یادتون نمیاد:
ستاره آی ستاره پولک ابر پاره،
به من بگو وقتی که خواب نبودی بابامو تو ندیدی؟
دیدمش از اونجا رفت اون بالا بالاها رفت بالا پیش خدا رفت
خدا که مهربونه پیش بابام میمونه
گریه نمیکنم من که شاد نباشه دشمن»
«شما یادتون نمیاد:
«شما یادتون نمیاد…تا پلیس میدیدم صدای ضبط ماشین رو کم میکردیم!»
«شما یادتون نمیاد که چه حالی ازت گرفته می شد وقتی تعطیلات عید داشت تموم می شد و یادت می آمد پیک نوروزیت را با اون همه تکالیفی که معلمت بهت داده رو هنوز انجام ندادی واقعا که هنوزم وقتی یادم می یاد گریم می گیره»
«شما یادتون نمیاد،
«شما یادتون نمیاد، چقدر زجر آور بود شنیدن آهنگ: مدرسه ها وا شده اونم صبح اول مهر.»
«شما یادتون نمیاد، توی سریال در پناه تو وقتی بابای مریم سیلی آبداری زد به رامین چقدر خوشحال شدیم!»
«شما یادتون نمیاد: قبل از شروع برنامه یه مجری میومد اولش شعر می خوند بعد هم برنامه ها رو پشت سر هم اعلام می کرد…آخرشم می گفت شما رو به دیدن برنامه ی فلان دعوت می کنم.»
«شما یادتون نمیاد، سرمونو می گرفتیم جلوی پنکه می گفتیم: آ آ آ آ آ آآآآآ»
«شما یادتان نمیاد:
دیگه از اینکه برای خودم نیستم خسته شدم همش دارم نقش بازی می کنم ... کارمند خوب ... دختر خوب... دوست خوب .... یاد اون روزا بخیر واسه خودم زندگی می کردم . بعد از کلاسای دانشگاه تو کافی شاپ ۶۶۹ چارراه ولیعصر اونقدر سیگار می کشیدیم تا جاسیگاری منفجر بشه سوار ماشین یکی از بچه می شدیم و می رفتیم تجریش چای آلبالوی معروف رو بخوریم حالا تو راه چقدر حال می کردیم بماند ... هر هفته خونه یکی از دخترا یا پسرای کلاس جمع می شدیم مشروب خوری و سیگار و موزیک و رقص.... خدایا چقدر خوب بود واسه خودمون زندگی می کردیم بدون این کثیف کاری های تازه مد شده
چند روز ژیش یکی از بچه ها می گفت می خواد بچه هارو جمع کنه اما نمی شه می دونم حالا دیگه هر کی واسه خودش نیست
یک هفته تمام به عاشقی گذشت ...
فریدون فروغی از به نامهای موسیقی پاپ با سبک خاص خودش
به سبب نهمین سالگرد خاموشی صدای گرم و گیرایش
پی نوشت: دیگه این قوزک پا یاری رفتن نداره
لبای خشکیدم حرفی واسه گفتن نداره ..........
می دونید چی شده ؟ ما بزرگ شدیم و تو این مسیر بزرگ شدن خیلی چیزا رو از دست دادیم و خیلی چیزا رو بدست آوردیم که شاید خیلی هم بدرد بخور نبودن .....
بزرگ شدیم و شوقمون رو از دست دادیم شوق کودکی .... شوق گذاشتن سطل و بیلچه پلاستیکی شن بازی تو صندوق عقب ماشین وقتی می رفتیم شمال . درست کردن خونه ماسه ای ....... خریدن فانی فکس ، آرد نخوچی با شکر و نی ، دوچرخه و نوشابه کیک بقالی سر کوچه ، بستنی کیم ، کارتون ............. همه چی عوض شده و دیگه شوق و ذوقشون رو ندارم ...... حیف شد عالم بچه گی صفای دیگه ای داشت ....