به دوست گرامی آرش که گفتی اینقدر ناله نکن در عوض به چیزای دیگه فکر کن :
زمانی دور ، بسیار اهل بحث و میتینگ و انتقاد و تبادل نظر بودم ، عضو فعال یک ج ن ب ش
متفکر فرهنگی ! با آرمان های عالی اما دست یافتنی برای هرچی که فکر کنی از همه مهمتر
و ط ن _ ف ر ه ن گ – ا ی ر ا ن ... اما می دونی چی شد ؟ انگ چی بهمون زدن ؟ ما با
هیچی مخالف نبودیم ، هیچی. اما رو سر و تنمون سالها جای ب ا ت و م موند. در اونجا تخته شد و
دیگه کسی چیزی ازش نشنید تو اکیپ ما که
واسه خوندن بقیه اش برو به ادامه مطلب
ادامه مطلب ...![]() |
دلم هوای شمال رو می خواد ...
توهم نمناک جنگل ، نشستن تو تراس
و شنیدن ضرباهنگ قطره ها روی شیروونی ، بوی آتیش و خاک خیس
کم کمک به خواب رفتن و از سردی هوا لذت بردن .....
امروز دوباره بارون گرفته ... به قول یکی وقتی بارون میاد آدما خیس می شن خاطره می شن ...
امروز همش به یادتم .. به یاد روزای خوبی که حضورم به وجود تو وابسته بود ...
(( وای، باران
باران
شیشه پنجره را باران شست
از دل من اما،
چه کسی نقش تو را خواهد شست؟
آسمان سربی رنگ،
من درون قفس سرد اتاقم دلتنگ.می پرد مرغ نگاهم تا دور،
وای، باران
باران
پر مرغان نگاهم را شست ... )) (حمید مصدق)
مهم ترین درسهای زندگی و انسانیت رو از پدر عزیزم یاد گرفتم پس :
بابایی روز معلم مبارک !
(( گل به گل ، سنگ به سنگ این دشت
یادگاران تو اند
رفته ای اینک و هر سبزه و سنگ
در تمام در و دشت
سوکواران تو اند
در دلم آرزوی آمدنت می میرد
رفته ای اینک ، اما ایا
باز برمی گردی ؟
چه تمنای محالی دارم
خنده ام می گیرد .... )) حمید مصدق
این روزا زیاد حال خوبی ندارم ... دلم می خواست همه چی یه مدل دیگه بود . . . از اونچه
که به خودم قول داده بودم بازم دور شدم . . . دوباره تصمیم گرفتم چند تا کار و انجام ندم ...
بازم تغییر تو برنامه هام ... نمی دونم چرا یادم می ره که نباید تنهایی مو تنها بذارم ........
پس تنهایی بازگشت دوباره ات را تبریک می گم !
دلم می خواست مثل نتهایی موسیقی برای هم زاده می شدیم ... اما اینطوری نیست ... ساز من سالهاست که صدایی ازش نیومده .... اشتباه کردم . . . من تنهام و تنهایی خصوصیت روحی من شده ... توی پیله خودم جایی برای ورود تازه وارد دیر آشنا نیست . . . خدایا آرومم کن !