... می خواهم واپسین اش باشم !
می گویند : َ خدا مرده است ! َ
پس تکه های درونم چه می شوند ؟!!
می گویند خدا مرده است ،
چون هرکه را مرگ مستولی شد
ما باور کردیم !!!!
تکمیل می کنم د: دوستی در مورد پست جورچین متذکر موردی شد و من مجبور به توضیح شدم :
اونچه بین دو نفر یا بهتر بگم زن و مرد در رابطه زناشویی اتفاق می افته از دید افراد خارج از متن رابطه همیشه طوری دیه جلوه می کنه مخصوصا اگر فرد نظر دهنده تجربه زندگی مشترک رو نداشته باشه.تو پست قبلی نگاه طنزیه به رابطه ی اون دوتا آدم که قبل از رفتن زیر یه سقف ، خیلی زیاد هم اهمیت می دادن و توجه می کردن ، تو انتخاب دقت می کردن و واسه بهم رسیدن تلاش زیاد.... اما بعد از ازدواج ارزشها به ضد ارزش تبدیل شده و از مسائل درونی هم هیچ اطلاعی که ندارن و سعی در فهمیدن اون هم نمی کنن. مثلاً همسر محترم خسته و داغون میاد خونه واحتیاج به استراحت و سکوت داره ( تاکید می کنم سکوت ) و همچین بانوی محترم نیز با حرف زدن می خواد به آقا بگه که چون برام اهمیت داری می خوام همه روزم رو با تو قسمت کنم و احتمالا چندتا غرو لند هم دارم با این اتفاق آقا هر لحظه بیشتر در خودش وسکوتش فرو می ره و خانوم هم سعی در ارتباط بیشتر ، هیچ کدوم هم مقصر نیستن هر دو دارن به طرف مقابل احترام می ذارن اما نا مناسب چون زبان ناگفتنی ها رو نمی دون. این نا گفتنی ها همون درونیاتیست که هر دو طرف علاوه بر اون خواستها و نیازهایی که عنوان می کنن ، احساسات و علایقی دارن که در موردش حرف نمی زنن و دوست دارن ( دوست دارن نه توقع ) طرف مقابل خودش این حس و نیاز رو درک کنه که البته احتیاج به شناخت کافی دو نفر نسبت به هم داره .... خلاصه اینکه هرگز یک طرفه به قاضی نرفتم و فکر می کنم در هر رابطه ای اونچه کیفیت رابطه رو اغنا میکنه محبت و توجه کافی و همیشگی و نه مقطعی ......
زن و شوهر جوانی را دیدم که چند سال از زندگی مشترکشان می گذشت. زن جوان
برای رسیدن به این آقای شوهر چه تلاشها و چه صبرها که نکرده بود. همیشه با وسواس
زیاد مدتها در راه شناخت همسر آینده اش زحمت کشیده بود و بلاخره این امر میسر شد.
خانوم عزیز یک عدد موجودِ شوهر را پس از بررسی های گوناگون به همسری پذیرفت. دیگه
همه می دونستیم این دو زوج عالی و زبانزدی خواهند بود آقای محترم در نظر اول بسیار
مودب و با شخصیت به نظر می رسید و در همه جمعها می درخشید و براستی در کنار هم
فوق العاده بودن اینقدر که همه به دخترای دم بخت می گفتن : فلانی و ببینید اینه نتیجه
تحقیق و تفحس برای انتخاب همسر خوب !!
حالا بعد از چند سال یعنی ۲ - ۵/۲ سال آقای خونه رو مبل بشینه مثل لیسیتین میشه ،
تو آشپزخونه شبیه خیار چمپله ، جلوی تلویزیون مثل مرده ای با چشمان باز ، وقتی
حرف می زنه انگار پارازیت ذهنیه ، لباس مهمونیش انگار بازار سید اسماعیله خلاصه که
با هیچی چفت نمی شه و جور در نمیاد ...
نتیجه اینکه : شوهر یه موجودیه مثل وسایل خونه که مدتها وقت صرف دیدن
و پسندیدنش کردی و وقتی اونو می خری و می بری خونه
می بینی هیچ جا و با هیچ کدوم از وسایل خونه جور در نمیاد !!
در زندگی زخمهایی هست که مثل خوره آهسته روح را در انزوا میخورد و میتراشد.
این دردها را نمیشود به کسی اظهار کرد، چون عموماً عادت دارند که این دردهای
باورنکردنی را جزو اتفاقات و پیش آمدهای نادر و عجیب بشمارند و اگر کسی بگوید یا
بنویسد، مردم بر سبیل عقاید جاری و عقاید خودشان سعی میکنند آنرا با لبخند شکاک
و تمسخر آمیز تلقی بکنند -زیرا بشر هنوز چاره و دوائی برایش پیدا نکرده و تنها داروی آن
فراموشی بتوسط شراب و خواب مصنوعی بهوسیله افیون و مواد مخدره است- ولی افسوس
که تأثیر این گونه دارو ها موقت است و بجا ی تسکین پس از مدتی بر شدت درد میافزاید.......
بوف کور - صادق هدایت
در یک شب نشینی خانوادگی از اونایی که همه گل می گن و گل می شنفن. بازار جوک
و لطیفه حسابی داغ بود و همه نیش تا بناگوش در رفته ، هر و کرشون گوش فلک رو کر
کرده بود. هرکی دم دستش می رسید یه جوکی ، اس ام اس با مزه ای می خوند
بی مزه هم اگه بود چون رو دور خنده بودن بازم روده بر می شدن... یه گوشه ساکت
نشسته بودم و نگاهشون می کردم : نسبت راویان مرد به زن در نقل جوک و اس ام اس
و لطیفه و هرچی چرت و پرت، تقریبا ۳ به ۱ بود و صدای خنده در مواقعی که آقایون جوک
تعریف می کردن شدت بیشتری می گرفت ... به این نتیجه رسیدم که خانوما گویندگان
خوبی برای فکاهی و طنز و نیستن ... می دونید چرا ؟ چون هر زنی در طول زندگی خود
مجبوره حداقل یک بار با یکی از این جوکها ازدواج کنه !! دقت کنید ازدواج کنه نه تعریف !!
بعداْ نوشت : آقایون محترم چرا حرص می خورید ؟ حقیقته دیگه !