باورت بشود یا نه !؟
روزی می رسد ....
که دلت برای هیچ کس ؛
به اندازه ی من تنگ نخواهد شد !
برای نگاه کردنم ؛
...
رنج کشیده ام از تنهایی
همچنان ادامه دار بدنبال سایه ام می آید
این آیت غمناک........ تنهایی !
خوش بحال برگهایی که در آب می افتند و می روند
وکسی دلبستگی شان را نمی بیند
خوش بحال باد که درهم می پیچد و می رود
من اما اینجا پایم بسته است و بال پروازم شکسته
نور را آرزو دارم از پس پنجره ای بزرگ و بلند
دشت می خواهم خواب محالی است می دانم
عجیبه ! .... خیلی غریبه !..... تو این چن وقت اونقدر اتفاق جورواجور افتاد که فکر کردن بهش باز نفسم رو بند میاره ....
عجب دنیایی ..............
اما بازهم خدا رو شکر که تو هستی خدایا تا تو هستی یعنی همه چیز خوبه شکرت