لحظه های دوستداشتنی

عکسها و یادداشتهای مریم

لحظه های دوستداشتنی

عکسها و یادداشتهای مریم

فال قهوه

۸ سال پیش به اتفاق برو بچه های دانشگاه رفتیم پیش یه خانوم فالگیر که همه متفق القول بودن کارش حرف نداره وارد خونه که شدیم چشمامون از تعجب گرد شده بود اونقدر درب و داغون بود که حالمون بد شده بود - وضع خود خانومه دیگه بدتر حالا خونه طرف کجا بود بماند فالگیری شروع شد : 

 دختر جون آینده روشنی برات می بینم به زودی خرید بزرگی می کنی - چندتا عشق و آشنایی - پول - موفقیت - تو ایران بمون نیستی به زودی پرواز می کنی ... 

خلاصه هزارتا از این حرفای همیشگی به همه ما گفت بعدم ما خوشحال و شاد اومدیم بیرون سالها گذشت اگه بگین یکی از اونا اتفاق افتاد  انگار که از درخت گردو  آلبالو سبز بشه برعکس چنان طوفانی به زندگیمون زده شد که روی ترنادوهای ایالت محترم USA کم کرد 

 + نکته : به توانایهای خودت اعتماد کن و باور داشته باش که جز خودت کسی تو را به جایی نمی رساند

نظرات 1 + ارسال نظر
بابک شنبه 28 فروردین‌ماه سال 1389 ساعت 04:29 ب.ظ http://Cloudysky.blogsky.com

خوب این که معلومه
راستی راستی رفتی پیش فالگیر؟ چقدر گرفت لالت فالش؟
منم بلدما ، پولم نمی گیرم
بیا پیشم فالت ببینوم
ها؟

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد