هیچ نمی پنداشتم که روزی حتی با من سخن نیز نخواهی گفت، هیچ نمی پنداشتم !
خوابی مرا در بر گرفت و تو در رویایم ، کم آمدی آنقدر کم که کرم های شبتاب از تو پیداتر
آسوده قنوده بر آبی بیکرانها .... مرا دریاب که بی نفس های تو رنگ رخسارم غروبی شده است