لحظه های دوستداشتنی

عکسها و یادداشتهای مریم

لحظه های دوستداشتنی

عکسها و یادداشتهای مریم

آقایون نخونن !!

      در یک شب نشینی خانوادگی از اونایی که همه گل می گن و گل می شنفن. بازار جوک 

      و لطیفه حسابی داغ بود و همه نیش تا بناگوش در رفته ، هر و کرشون گوش فلک رو کر  

      کرده بود. هرکی دم دستش می رسید یه جوکی ، اس ام اس با مزه ای می خوند 

      بی مزه  هم اگه بود چون رو دور خنده بودن بازم روده بر می شدن... یه گوشه ساکت  

      نشسته بودم و نگاهشون می کردم : نسبت راویان مرد به زن در نقل جوک و اس ام اس 

     و لطیفه و هرچی چرت و پرت، تقریبا ۳ به ۱ بود و صدای خنده در مواقعی که آقایون جوک  

     تعریف می کردن شدت بیشتری می گرفت ... به این نتیجه رسیدم که خانوما گویندگان  

     خوبی برای فکاهی و طنز و نیستن ... می دونید چرا ؟ چون هر زنی در طول زندگی خود 

     مجبوره حداقل یک بار با یکی از این جوکها ازدواج کنه !! دقت کنید ازدواج کنه نه تعریف !! 

 

    بعداْ نوشت : آقایون محترم چرا حرص می خورید ؟ حقیقته دیگه !

به خدایی که در این نزدیکی است ....

       خدمت خدای بزرگ سلام !  

     غرض ار مراحمت این بود که : ای ولا ... ! دست مریضاد ...! انصافتو شکر. تو که خیلی 

    مشتی بودی، آخه این رسم جوونمردیه... بابا خسته شدیم دیگه... پس کرمت کجا رفته ؟  

    با این همه نعمت یه گوشه چشمی هم به ما کن بابا ! ما چه گناهی کردیم  که بنده تو 

    شدیم ؟ اصلاْ مگه ما چند نفریم ؟ چند تا ماشین و چندتا کیسه پول و چندتا کلید آپارتمان  

    با آدرساش چقدر وقتتو می گیره ؟ ها ؟ این همه درخت میوه داری یک کیلو سیب واسه  

    زینب دختر سرایدار بفرست، چی کم می شه از این دنیات ؟ واسه مش حیدر بقال یه دونه 

 عصابفرست ... واسه عمو حیدر یه پتوی گرم، اون شبا تو پارک می خوابه زیر همون درختای تو 

    خدایا وقت داری بقیه شم بگم ؟!!!!

چه اندازه درونم تنهاست ..........

امروز حفره ای سیاه و خالی، درونم کشف شد !

سیاه چاله ای که همه ی مرا در خود فرو می برد . . .

سرقتهای سریالی

    آآآآآآآآآی داد و بیدااااااااااد .... بگیریدش .... بردن ... بردن .... بگیرینش...  

   آآآی د...ز...د  

   آخه پدر نیامرزیده دزدی دزدی اونم مجسمه های برنزی .... ؟ خجالت هم  

   خوب چیزیه حالا این شهر بی در و پیکره و نماد شهر هرته   شما چرا قانون  

   مداری رو فراموش کردین ؟؟  در دیزی باز هست ولی آقا / خانوم گربه حیا هم خوب چیزیه ها .... 

   دیشب اخبار رسمی سیما اعلام کرد آمار سرقت مجسمه های برنزی شهر تهران به ۱۱ عدد رسید !!!!    

  ***سوال :  

   ۱- مجسمه های به اون بزرگی و سنگینی که روی پایه جوش خورده و نصب  

   شدن چطوری از جا کنده می شن ؟ با چه وسیله ای ؟ یعنی عین این  

   فیلمای اون ور آبی تجهیزات لیزری دارن ؟  

   ۲- کسی که داره اونا رو می کنه دیده نمی شه ؟ نامرییه ؟ مثلا برای بردن  

    تندیس وسط میدون صنعت خودشونو چطوری استتار کردن ؟ با پرده آبی یا شیشه ای شدن ؟  

   ۳- این نگهبانا و مراقب های محترم شبا کجا می رن ؟ نکنه شیفتشون با پشه ها تعویض میشن ؟   

   .... فهمیدم !   فهمیدم !  سیستم اعتماد رو دارن پیاده می کنن  یادتونه چند 

    سال پیشا یه شهرداری اومد هی گل کاشت هی مردم کندن... هی 

   کاشت٫ هی کندن ... اینقدر این کارو کرد تا مردم از رو رفتن و یاد گرفتن گلها  

   رو نکنن  فکر کنم اینبار هم همین سیستمه وگرنه که تا حالا جناب  و یا  

   جنابان دزد دستگیر شده بودن !! بله !

معلم من ...

امروز دوباره بارون گرفته  ... به قول یکی وقتی بارون میاد آدما خیس می شن  خاطره می شن ... 

امروز همش به یادتم .. به یاد روزای خوبی که حضورم به وجود تو وابسته بود ...

(( وای، باران
باران
شیشه پنجره را باران شست
از دل من اما،
چه کسی نقش تو را خواهد شست؟
آسمان سربی رنگ،
من درون قفس سرد اتاقم دلتنگ.می پرد مرغ نگاهم تا دور،
وای، باران
باران
                                     پر مرغان نگاهم را شست ...   ))                (حمید مصدق) 

 

مهم ترین درسهای زندگی و انسانیت رو از پدر عزیزم یاد گرفتم پس : 

بابایی روز معلم مبارک  !

(( گل به گل ، سنگ به سنگ این دشت
یادگاران تو اند
رفته ای اینک و هر سبزه و سنگ
در تمام در و دشت
سوکواران تو  اند
در دلم آرزوی آمدنت می میرد
رفته ای اینک ، اما ایا
باز برمی گردی ؟
چه تمنای محالی دارم 
                                      خنده ام می گیرد ....    ))              حمید مصدق