لحظه های دوستداشتنی

عکسها و یادداشتهای مریم

لحظه های دوستداشتنی

عکسها و یادداشتهای مریم

آزاده زن - فرزند ایران

که من پروین فروغ شهر ایرانم

نه پوراندخت - نه آذر دخت - نه آتوسا - نه پانته آ بلکه آرتمیس سپهسالار ایران در نبرد پارس و یونانم

مرا گر در مقام همسری بینی نه یک همخواب و همبستر

که یک همراه و یک یار وفادارم

نه یک برده - مکن اینگونه پندارمکه جوشد خون آزادی به شریانم

بدون زن کجا میداشت تاریخ تو ؟

آرش با کمانش ؟

کاوه آهنگر با گرز و سندانش ؟

بدون زن کجا میداشتی آن شاعر طوسی ؟

نگهبان زبان پارسی ؟

استاد فردوسی ؟

مرا گر در مقام مادری بینی

مگو با من که هست فرشی از بهشت زیر پایم "

نگاهم کن که زیر پای من دنیا به جریان است

ز نور عشق من رخشنده کیهان است

که با دستان من گردون بجریان است

که جای پای من بر چهره سرخ و سپید و سبز ایران است

برو ای مرد دگر مبر آسان به لب نامم

که من آزاده زن - فرزند ایرانم

شادروان پروین اعتصامی

زن در ایران باستان

در ایران باستان اهمیت بسیاری به مقام زن و مرد داده می شده است

. زن را بانوی خانه

مون پثنی – می نامیدند و مرد را- مون بد- یا مدیر خانه می نامیدند . مرد در حکم

پادشاه و زن در حکم ملکه به حساب می آمده است . در نسخه های دینی ایران باستان

زنان شوهردار از اجرای مراسم دینی معاف بودند زیرا تشکیل خانواده و پرورش یک

جامعه نیک منش و نیک کردار که یکی از ارکان آن تربیت مادر است بزرگترین عمل نیک

در کارنامه زنان ثبت می شده است و به همین دلیل هرگونه مراسم را برای آنان اختیاری

 دانسته بودند . ( نسک ارپادستان فرگرد اول قمست)

هیپنوتیزم

   می خواهی هیپنوتیزم بشی؟

   تو چشام خیره شو، عمیق.

   حالا سرت گیج می ره، داری

  آرام آرام به خواب عمیق می ری

  حالا تحت قدرت منی.

  خب حالا تا نیم ساعت حیاط را جارو  کن.

   کفشامو واکس بزن.

  لباسامو بشور.

  مشقامو بنویس، پشتمو بخارون

  برام کیک بزرگی درست کن.

  حالا یواش یواش چشماتو وا کن

 دیدی هیپنوتیزم شدن چه لذتی داره؟

(عمو شلبی )

استاد شجریان عزیز

به سکوت سرد زمان
به خزان زرد زمان
نه زمان را درد کسی
نه کسی را درد زمان
بهار مردمی ها طی شد
زمان مهربانی طی شد
آه از این دم سردیها، خدایا . . .

باز خواب دیدن تو ...

              به خوابم که میای ... چارگوش های درونم پر و خالی می شوند . . . 

          فصل تازه ای درون مغزم آغاز می شود ... قلبم به خوش آهنگی ترانه های پاییزی می تپد 

  ...رررررررینگ ...... صدای ساعت کوکی مرا از بودن تو در رویا هایم نیز محروم می کند  

                       و من باز خوابم می آید ... خوابم می آید !!!