لحظه های دوستداشتنی

عکسها و یادداشتهای مریم

لحظه های دوستداشتنی

عکسها و یادداشتهای مریم

اعتماد

چند روز پیش یه اس ام اس واسم اومد که اگه دنبال کسی داری مدوی یواش تر بدو شاید کسی هم دنبال تو باشه .. در پی این پیامک تصمیم گرفتم که چرا فقط یواش ؟ بهتره وایسم ، خب طرف گناه داره........  

ایستادم و برگشتم تا بهم برسه اما اینقدر بهم نزدیک بود که تا برگشتم خوردیم بهم  سرش شکست و کلا پشیمون شد حتی .................  

در نتیجه زیاد به پیام های ورودی تون اعتماد نکنید !!!!

آشفته حال

آدما عجیبن ، مگه نه ؟ شایدم غریب ! چه می دونم چند وقتیه که اعصابم بهم ریخته اس به قول بچه  دچار یاس فلسفی شدم تازه یه دو سه روزیه که از اثرات جانبی اعصاب ، دچار گلودرد و سردرد هم شدم ........ چی بگم دیگه دمدمای آخره ..... حلال کنید !!

غم با طعم تو ...

باشه ! هرچی تو بگی ..... می خوای بری ؟ می خوای دوسم نداشته باشی ؟ می خوای دیگه حرف نزنیم ؟ باشه هر چی تو بگی اما نفرین !! نترس نفرین من اینست : تو رفتی و من غم دارم، غمی به ژرفای چشمانم پس برتو نفرین تا ابد که مرا از خاطر نبری و عشق مرا از فرسنگها نیز باور کنی !!!!

آش شله قلمکار

بدترین اتفاق اینه که بخوای واسه اینکه کسی خوشش بیاد آدم باشی توجه کنید آدم ! نه انسون دیشب یه مهمونی بودم جای همه خالی این بحث اونجا شروع شد و خانوم استاد که میخوام ازش براتون بگم به مستعار گیتی صدا می کنم.... 

بحث انسون و آدم یادتون نره بر می گردم

آمیختگی

به تو ، که نمی دانم که هستی ! 

 

فکر می کردم دلتنگی های من با تو تموم می شه اما هر بار که گفتم بیشتر تو را آزردم  

فکر می کردم اونچه برای من مهمه برای تو هم شاید باشه اما نبود  

فکر می کردم با من آرومی و خورشیدت تابان می شود اما نشد 

مرا بیش آزردی که دیوانه ام خواندی من فقط دستت داشتم کمی بیشتر از تو  

 دیگر نگاهم نکردی دیگر حتی حرف هم نزدی ، دروغ نگم چرا زدی اما سرد و بی روح 

یاد اون روزهای خوب که شوق شنیدن صدای هم  رو داشتیم به خیر همه چیز زود دیر شد راست گفتی همه چیز زود دیر شد .... همه چیز بی رنگ شد حتی فکر سفر هم  دیگه ندارم سفری که واسه رسیدنش لحظه شماری می کردم ....... همه چیز دیر شد