لحظه های دوستداشتنی

عکسها و یادداشتهای مریم

لحظه های دوستداشتنی

عکسها و یادداشتهای مریم

نوباوه ی ذهنم

در دلم چیزیست مثل یک بیشه نور 

 

بی تمنای نگاهی از خاطرم رفته ای 

آنچنان که من از رحم مادر جدا شده ام  ...

 

بی پناهی عالمی داره ...

vagabond 

 

آواره تر از من چه کسی ؟!

داد و بیداد

خستگی بلای جون این روزام شده ... حوصله ام از هرچی که فکر کنی سر رفته ...  

شاید بگی خیلی بی ادبی اما حالم از آدما بهم می خوره وقتی فرض می کنن 

 تو احمقی و هرچی دلشون می خواد رو تو یه بسته بندی خوشگل مثل : 

  عزیزم  .... چقدر دلم برات تنگ شده ... بیا منم تنهام .... دیروز خیلی تماس گرفتم 

 در دسترس نبودی .... دوسِت دارم ... میدونی آخه نشد .... تو تنها کسی که من 

 دارم اینو بهش می گم .... و هزارتا چاخان دیگه  می پیچن و بعد به خوردت می دن  

بعد تو هم مجبوری همونا رو بهشون تحویل بدی .... اه اه هوووووووق حالم بهم  

خورد از خودم  

  

بعدن نوشت : چه اصراری به ثابت کردن حرفشونم دارن ... ای بابا ! 

نکته : بهتر دیدم همه فرض کنن من تو هپروتم اونوقت راحت می تونم بگم : 

 کسی از ما هپروتی ها توقع نداره  

 

اضافه بر اون : ازشواهد و گواهان معلومه دروغه ... چاخانه باز می گن فکرت خرابه  

 

به علاوه اضافه : یعنی من اینقدر گیجم ؟!!

دیر یا زود ؟

چند نفر رو ( خودم هم یکی از اونام ) می شناسم که همیشه دیر به اتوبوس می رسن و یکی دیگه با اتوبس 

 رفته ... وقتی هم که به موقع می رسن مسیر طولانیه و تو چن دتا ایستگاه بعد پیاده می شن ... آما اون اتفاق  

درست تو ایستگاه بعدی می افته و اونا  دیگه تو اتوبوس نیستن !!!!

پیامد

لحظاتی در زندگی هست که دری باز می شه و شما وارد زندگی یک نفر دیگه  

می شید... یعنی از مرزی عبور کردی ! اولین مکث ، اولین لرزش لبها ... همه چیز به 

سرعت اتفاق می افته... 

چشمها در حال طغیان و انفجارند و خیس شده اند. گاهی خیسی چشمها پیامدی دارند  

که باید وانمود کنی آن خیسی را نمی بینی !! 

اشکها فرو نمی ریزند اما خشک هم نشدند ..........