-
خواب تو
چهارشنبه 12 آبانماه سال 1389 08:47
خواب تو هر شب برایم ناز می کند ... تا که می خواهم تو را در آغوش سرد خویش سخت بفشارم ... خواب تو باز ناز می کند ، می رود چشمانم را باز می کند..
-
امروزم عجب روزیه ها.........
سهشنبه 11 آبانماه سال 1389 12:32
امروز صبح با چه لذتی از خواب بیدار شدم صدای بارون و هوای باحال و بوی دیوارای خیس اما همش نیم ساعت ازی همه خوشبختی صبحگاهی لذت بردم بعد شروع شد وامم به خاطر یارانه ها جلوش گرفته شد. با جند نفر دعوام شد ... با یکی قهر کردم.... از آموزشگاه تماس گرفتن گفتن دیگه کلاست این ماه تشکیل نمی شه... اعصابم حسابی خورد شد ... چند تا...
-
ویارانه
یکشنبه 9 آبانماه سال 1389 16:10
دلم میخواد بشینم تو ماشین و برم تو جاده هوای بارونی و آهنگ هفته خاکستری فرهاد رو تا آخرین ولوم گوش بدم آخ اگه بارون بزنه..........
-
تو بارون که رفتی
یکشنبه 9 آبانماه سال 1389 16:00
تو بارون که رفتی شبم زیر و رو شد یه بغض شکسته رفیق گلوم شد تو بارون که رفتی دل باغچه پژمرد تمام وجودم توی آینه خط خورد هنوز وقتی بارون تو کوچه می باره دلم غصه داره دلم بی قراره نه شب عاشقانه است نه رویا قشنگه دلم بی تو خونه دلم بی تو تنگه * * * یه شب زیر بارون که چشمم به راهه می بینم که کوچه پر نور ماهه تو ماه منی که...
-
شما یادتون نمیاد
یکشنبه 9 آبانماه سال 1389 13:37
این چیه این چی چیه؟ کفش نهرین بچه ها, شما هم میخواین؟ بـــــله» «شما یادتون نمیاد: ستاره آی ستاره پولک ابر پاره، به من بگو وقتی که خواب نبودی بابامو تو ندیدی؟ دیدمش از اونجا رفت اون بالا بالاها رفت بالا پیش خدا رفت خدا که مهربونه پیش بابام میمونه گریه نمیکنم من که شاد نباشه دشمن» «شما یادتون نمیاد: «شما یادتون...
-
چقدر خوب می شد اگه
یکشنبه 9 آبانماه سال 1389 10:42
دیگه از اینکه برای خودم نیستم خسته شدم همش دارم نقش بازی می کنم ... کارمند خوب ... دختر خوب... دوست خوب .... یاد اون روزا بخیر واسه خودم زندگی می کردم . بعد از کلاسای دانشگاه تو کافی شاپ ۶۶۹ چارراه ولیعصر اونقدر سیگار می کشیدیم تا جاسیگاری منفجر بشه سوار ماشین یکی از بچه می شدیم و می رفتیم تجریش چای آلبالوی معروف رو...
-
آقایون نخوانند ....
دوشنبه 3 آبانماه سال 1389 07:51
بر بالای تپه ای در شهر وینسبرگ آلمان، قلعه ای قدیمی و بلند وجود دارد که مشرف بر شهر است. اهالی وینسبرگ افسانه ای جالب در مورد این قلعه دارند که بازگویی آن مایه مباهات و افتخارشان است: افسانه حاکی از آن است که در قرن 15، لشکر دشمن این شهر را تصرف و قلعه را محاصره می کند. اهالی شهر از زن و مرد گرفته تا پیر و جوان، برای...
-
خاطره ها
چهارشنبه 28 مهرماه سال 1389 17:04
فرامرز قریبییان ، مسعود کیمیایی و بهروز وثوقی در پشت صحنه گوزنها
-
لحظه های ناب
چهارشنبه 28 مهرماه سال 1389 11:34
یک هفته تمام به عاشقی گذشت ...
-
غزلواره
چهارشنبه 28 مهرماه سال 1389 11:30
تنها تو را ستودم آنسان ستودمت که بدانند مردمان محبوب من به سان خدایان ستودنی ست !!
-
عجب روزگاریه
شنبه 24 مهرماه سال 1389 13:52
چن نفرو می شناسم که خیلی آدمای درگیری هستن البته از نظر من تا یه چیزی بهشون می گی یا نظرتو اعلام می کنی سریع جبهه می گیره و می خواد نطق آنچنانی بکنه که بعله تو داری اشتباه می کنی ؟ نمی دونم کی می خواهیم یاد بگیریم به آزادی فردی آدما احترام بذاریم یا به عقایدشون ؟ کی می خوایم درک کنیم بابا اگه یه نفر به یکی گفت دوست...
-
پاییزی ترین عشق
شنبه 24 مهرماه سال 1389 10:20
در یک غروب طلایی پاییز هنگامی که انگشتانم در میان گرمی دستانت جاری بود قلبم طپش تندی آغاز کرد و ما دوباره روییدیم از کنار هر سبزه گلهای ما دوباره رویید ! و تا وقت ستاره ها بوسه های گرم تو طعم لبانم را گس می کرد .
-
دلتنگی
شنبه 17 مهرماه سال 1389 08:23
بودن در کنار تو مرا وا می دارد احساس کنم یک انسان کامل هستم !!
-
فریدون فروغی
سهشنبه 13 مهرماه سال 1389 13:15
فریدون فروغی از به نامهای موسیقی پاپ با سبک خاص خودش به سبب نهمین سالگرد خاموشی صدای گرم و گیرایش پی نوشت: دیگه این قوزک پا یاری رفتن نداره لبای خشکیدم حرفی واسه گفتن نداره ..........
-
ناگفتنی
سهشنبه 13 مهرماه سال 1389 09:39
اتوپیای من این روز مثل سراب شده من میرم نزدیک اون عقب میره یا وقتی می ایستم مثل خرچنگ میاد طرفم یه قدم جلو دو قدم عقب ... شگفت انگیزه به نظرمن آرمان و آرمانشهر شگفت انگیزه و ادمایی که به خاطر آرمانشون مبارزه می کنن و شعارهاشونو محقق می کنن یعنی ما خودمو می گم من دچار شعار زدگی هستم و به آرمانهام حتی نزدیک هم نمی شم ؟...
-
لحظه های ناب
سهشنبه 13 مهرماه سال 1389 09:30
در همان دیدار نخستین ، حضورت مرا لمس کرد !!
-
اعتماد
شنبه 10 مهرماه سال 1389 16:29
چند روز پیش یه اس ام اس واسم اومد که اگه دنبال کسی داری مدوی یواش تر بدو شاید کسی هم دنبال تو باشه .. در پی این پیامک تصمیم گرفتم که چرا فقط یواش ؟ بهتره وایسم ، خب طرف گناه داره........ ایستادم و برگشتم تا بهم برسه اما اینقدر بهم نزدیک بود که تا برگشتم خوردیم بهم سرش شکست و کلا پشیمون شد حتی ................. در...
-
نامه امیر کبیر به ناصرالدین
شنبه 3 مهرماه سال 1389 12:14
« الساعه که در ایوان منزل با همشیره همایونی به شکستن لبهی نان مشغولیم، خبر رسید که شاهزاده موثقالدوله حاکم قم را که به جرم رشا و ارتشا معزول کردهبودم به توصیهی عمهی خود ابقا فرموده و سخن هزل بر زبان راندهاید. فرستادم او را تحتالحفظ به تهران بیاورند تا اعلیحضرت بدانند که اداره امور مملکت به توصیهی عمه و خاله...
-
افق روشن
یکشنبه 28 شهریورماه سال 1389 09:36
روزی ما دوباره کبوترهایمان را پیدا خواهیم کرد و مهربانی دستِ زیبایی را خواهد گرفت. □ روزی که کمترین سرود بوسه است و هر انسان برای هر انسان برادریست. روزی که دیگر درهای خانهشان را نمیبندند قفل افسانهییست و قلب برای زندگی بس است. روزی که معنای هر سخن دوستداشتن است تا تو به خاطرِ آخرین حرف دنبالِ سخن نگردی. روزی که...
-
تولدشه
جمعه 19 شهریورماه سال 1389 08:00
** تولدم مبارک **
-
عشقهایی این چنینی
دوشنبه 15 شهریورماه سال 1389 11:25
... و آن دو در هم پیچش خوردند و عشق علت این معلول بود ...
-
خیال بی پناه
دوشنبه 8 شهریورماه سال 1389 10:18
چه حس خوب مبهمی که تو از من عبور کرده ای و در چمنزار رویاهایت آرمیده ای.... اسیر رفتنهای آمدنت هستم هنوز اگر بر امواج گیسوانم بوسه می زنی !!
-
با تو ام غریبه .......
یکشنبه 7 شهریورماه سال 1389 09:45
هیچ نمی پنداشتم که روزی حتی با من سخن نیز نخواهی گفت، هیچ نمی پنداشتم ! خوابی مرا در بر گرفت و تو در رویایم ، کم آمدی آنقدر کم که کرم های شبتاب از تو پیداتر آسوده قنوده بر آبی بیکرانها .... مرا دریاب که بی نفس های تو رنگ رخسارم غروبی شده است
-
دنیای این روزای من
سهشنبه 2 شهریورماه سال 1389 12:04
می دونید چی شده ؟ ما بزرگ شدیم و تو این مسیر بزرگ شدن خیلی چیزا رو از دست دادیم و خیلی چیزا رو بدست آوردیم که شاید خیلی هم بدرد بخور نبودن ..... بزرگ شدیم و شوقمون رو از دست دادیم شوق کودکی .... شوق گذاشتن سطل و بیلچه پلاستیکی شن بازی تو صندوق عقب ماشین وقتی می رفتیم شمال . درست کردن خونه ماسه ای ....... خریدن فانی...
-
آشفته حال
چهارشنبه 27 مردادماه سال 1389 12:43
آدما عجیبن ، مگه نه ؟ شایدم غریب ! چه می دونم چند وقتیه که اعصابم بهم ریخته اس به قول بچه دچار یاس فلسفی شدم تازه یه دو سه روزیه که از اثرات جانبی اعصاب ، دچار گلودرد و سردرد هم شدم ........ چی بگم دیگه دمدمای آخره ..... حلال کنید !!
-
نقاشی های سفارشی
شنبه 2 مردادماه سال 1389 14:01
تو گالری سینما آزادی یه نمایشگاه نقاشی هست از یک تازه مسلمون شده فرانسوی هست تم کاراش مذهبی بود برداشت های از کتاب کمدی الهی و تورات و انجیل و حتی قرآن تشییع جنازه امام رضا و ... چیزی برام جالب بود استفاده نقاش از نماد های فراماسونی ، تصویر محو جرج واشنگتن ( همون که پشت یه دلاری هست ) فراماسون اعظم، ستاره ی شش گوش،...
-
آزادی
شنبه 2 مردادماه سال 1389 13:44
سینما آزادی میعاد گاه خیلی از هم نسلیای من و قبل از من بوده. میعادگاه عاشقان هر عشقی سینما ، فیلم، هنر، دختر، پسر، گردش و تفریح و ..... پشت این ساختمون تازه سینما شهرقصه بود بیشتر فیلمای بچگیمون اونجا دیدم و خیلی خوش می گذشت اون موقع ها اصلن یه حس خوبی داشت اما سوخت مثل تابلوهای حوزه هنری حالا ساختمون جدید ۱۰ طبقه...
-
غروب
یکشنبه 27 تیرماه سال 1389 10:52
فریدون فرخزاد بیهوده است با صندلی به آسمان برشدن و در رنگین کمان رفتن، روز با انگشتانِ آبی به دور برده میشود.آنگاه که نور در چشم زنان ته مینشیند، درچشمانداز خورشید لبخندش را در دستها مینهاند آدمی، بی که بداند خویش را در ژرفای رویاها فراموش میکند و به افق و سرخی پیشانیاش فریفته...
-
عاشقتم
سهشنبه 22 تیرماه سال 1389 11:56
یه حسی از تو در من هست که میدونم تو رو دارم واسه برگشتنت هر شب، درها رو باز میذارم" از دوست عزیزم فرنوش
-
satan
سهشنبه 15 تیرماه سال 1389 13:58
/m\