-
برای آسودگی
چهارشنبه 12 خردادماه سال 1389 16:22
برای نفسی آسوده زیستن ، چاره یی نیست جز مِهی فشرده را گرداگرد خویش اِنگار کردن؛ مِهی که در درون آن ، هرچیز غم انگیز ، محوو کمرنگ می شود.
-
هوس
چهارشنبه 12 خردادماه سال 1389 15:17
فقط امروز... قول می دم....
-
از دوستت دارمها ....
چهارشنبه 12 خردادماه سال 1389 09:53
تو بهترین و صمیمی ترین لحظه های احساسی، حقایقی بیان می شود که انگار آواری بر سرت فرو ریخته ... با اینکه می دانستی این حقیقت و اون پیشآمد در همین چند روزی که شاید سالی باشد خواهند آمد و تو به اجبار باید لبخند بزنی و بغضی را که در گلویت پنجه می کشد به سختی فرو ببری و برای دیرآشنایی که زود خواهد رفت ، آرزوی شادکامی...
-
وداع
چهارشنبه 12 خردادماه سال 1389 09:42
از کسی نمی پرسند چه هنگام می تواند خدانگهدار بگوید از عادات انسانی اش نمی پرسند از خویشتن اش نمی پرسند زمانی به ناگاه باید با آن رو در روی آید تاب آرد بپذیرد وداع را درد مرگ را فروریختن را تا دیگر بار بتواند که برخیزد...
-
پایتخت عطش
چهارشنبه 12 خردادماه سال 1389 09:31
کنارِ تو را ترک گفتهام و زیرِ این آسمانِ نگونسار که از جنبشِ هر پرنده تهیست و هلالی کدر چونان مُردهماهیِ سیمگونهفلسی بر سطحِ بیموجاش میگذرد به بازجُستِ تو برخاستهام تا در پایتختِ عطش در جلوهیی دیگر بازت یابم. ای آبِ روشن! تو را با معیارِ عطش میسنجم. . . . در پناهِ شما چشمهسارِ خنکی هست که خاطرهاش عُریانم...
-
مرثیه
چهارشنبه 12 خردادماه سال 1389 09:28
به انتظارِ تصویرِ تو این دفترِ خالی تا چند تا چند ورق خواهد خورد؟ □ جریانِ باد را پذیرفتن و عشق را که خواهرِ مرگ است. ــ و جاودانگی رازش را با تو در میان نهاد. پس به هیأتِ گنجی درآمدی: بایسته و آزانگیز گنجی از آندست که تملکِ خاک را و دیاران را از اینسان دلپذیر کرده است!
-
حقیقت است ...
سهشنبه 11 خردادماه سال 1389 13:36
آه ، چه سخت است خواستنت آن گونه که من می خواهمت
-
آموزش
دوشنبه 10 خردادماه سال 1389 16:06
بعضی آدما اینطورین تا چیزی نگی کار خودشونو می کنن اما کافی فقط یک کلمه بگی تازه یاد میگیره چی کار کنه بعدم طوری حرف میزنه و نگاه می کنه انگار تو داری اشتباه می کنی ؟ گیج که نیستم! چطور شد یه دفعه اونم امروز چشممون به جمال ... تو ... روشن شد ؟ همین که من گفتم ؟!! آخییییییی به کارت ادامه بده ... نگران نباش ... همه چی...
-
درد دل شیطان !
دوشنبه 10 خردادماه سال 1389 13:19
اینک که برای ما هر امیدی نومیدی مبدل گشته است. خداوندگار را نگر که بجای ما فرشتگان مطرود و دربدر شده دل بمسرتی تازه خوش کردهو بآفریدن آدمی پرداخته و بخاطر وی جهانی تازه آفریده است! پس ای امید؛ بدرود باش و ای ترس تو نیز مرا ترک کن و ای پشیمانی از من دوری گزین ! در من که سرچشمه ی خوبی خشکیده است تو ای بدی و پلیدی بجای...
-
بازی
دوشنبه 10 خردادماه سال 1389 12:34
بهتر نیست یاد بگیریم خیلی تابلو عکس العمل نشون ندیم ؟ خب بقیه مخشون رو خدای نکرده خ ر که گاز نزده... متوجه می شن بایکوت و سکوت و !!!! و؟؟؟ و ... یعنی چی ؟ اونم یهو ... یه بارکی ... @ اصلا به ما چه ؟ هوووم ؟ اینطوری بهتره !!!
-
نوباوه ی ذهنم
یکشنبه 9 خردادماه سال 1389 16:22
بی تمنای نگاهی از خاطرم رفته ای آنچنان که من از رحم مادر جدا شده ام ...
-
بی پناهی عالمی داره ...
یکشنبه 9 خردادماه سال 1389 16:15
آواره تر از من چه کسی ؟!
-
نظر شما چیه ؟
یکشنبه 9 خردادماه سال 1389 13:06
Persian Golf or Arabian Golf نظرتون رو اینجا ثبت کنید
-
دل آزرده ....
یکشنبه 9 خردادماه سال 1389 11:54
به دوست گرامی آرش که گفتی اینقدر ناله نکن در عوض به چیزای دیگه فکر کن : زمانی دور ، بسیار اهل بحث و میتینگ و انتقاد و تبادل نظر بودم ، عضو فعال یک ج ن ب ش متفکر فرهنگی ! با آرمان های عالی اما دست یافتنی برای هرچی که فکر کنی از همه مهمتر و ط ن _ ف ر ه ن گ – ا ی ر ا ن ... اما می دونی چی شد ؟ انگ چی بهمون زدن ؟ ما با...
-
داد و بیداد
شنبه 8 خردادماه سال 1389 13:14
خستگی بلای جون این روزام شده ... حوصله ام از هرچی که فکر کنی سر رفته ... شاید بگی خیلی بی ادبی اما حالم از آدما بهم می خوره وقتی فرض می کنن تو احمقی و هرچی دلشون می خواد رو تو یه بسته بندی خوشگل مثل : عزیزم .... چقدر دلم برات تنگ شده ... بیا منم تنهام .... دیروز خیلی تماس گرفتم در دسترس نبودی .... دوسِت دارم ......
-
آخرشه
شنبه 8 خردادماه سال 1389 12:20
طوری زندگی کن که انگار در آخرین لحظه زندگی بسر می بری ... کسی چه می داند شاید واپسینش باشد !!
-
تولد
شنبه 8 خردادماه سال 1389 11:28
امشب ماه دو تکه شد من و ماه از هم زاییده شدیم... !
-
آرامش مطلق
چهارشنبه 5 خردادماه سال 1389 15:54
آنم آرزوست ...
-
آسمون من
چهارشنبه 5 خردادماه سال 1389 14:27
چه کسی میداند ؟ شاید این ابر ساعتی پیش از بالای نگاه تو عبور کرده است ؟ چه کسی می داند ؟
-
هوس
سهشنبه 4 خردادماه سال 1389 15:00
دلم هوای شمال رو می خواد ... توهم نمناک جنگل ، نشستن تو تراس و شنیدن ضرباهنگ قطره ها روی شیروونی ، بوی آتیش و خاک خیس کم کمک به خواب رفتن و از سردی هوا لذت بردن .....
-
پیشنهاد
سهشنبه 4 خردادماه سال 1389 14:36
یک امروز را به من فرصت بده تا با هم زیر باران ، دست در بازوی تو قدم بزنیم و از یورش حجم نگاه بر تنمان نترسیم بیا امروز با هم عاشقانه قدم بزنیم و یکدیگر را بوسه ای جانانه دهیم
-
دیر یا زود ؟
دوشنبه 3 خردادماه سال 1389 15:23
چند نفر رو ( خودم هم یکی از اونام ) می شناسم که همیشه دیر به اتوبوس می رسن و یکی دیگه با اتوبس رفته ... وقتی هم که به موقع می رسن مسیر طولانیه و تو چن دتا ایستگاه بعد پیاده می شن ... آما اون اتفاق درست تو ایستگاه بعدی می افته و اونا دیگه تو اتوبوس نیستن !!!!
-
پیامد
دوشنبه 3 خردادماه سال 1389 11:35
لحظاتی در زندگی هست که دری باز می شه و شما وارد زندگی یک نفر دیگه می شید... یعنی از مرزی عبور کردی ! اولین مکث ، اولین لرزش لبها ... همه چیز به سرعت اتفاق می افته... چشمها در حال طغیان و انفجارند و خیس شده اند. گاهی خیسی چشمها پیامدی دارند که باید وانمود کنی آن خیسی را نمی بینی !! اشکها فرو نمی ریزند اما خشک هم نشدند...
-
آلرژی
شنبه 1 خردادماه سال 1389 10:43
کسی رومی شناسید که نه مثل آدم بتونه کسی رو دوستداشته باشه و نه کسی اونو ؟ ها می شناسید ؟ کسی که بدرد دوستداشتن و دوست داشته شدن نخوره ؟ به این نتیجه رسیدم که من یک از اونام !!!!!!!! برای همین یه روز که چند سال بعد نخواهد بود ، شاید چند ماه ، چند هفته بعد ، تصمیم گرفتم فرار کنم .... از خودم !! پی نوشت : حتما به اطلاع...
-
راست یعنی: ....
چهارشنبه 22 اردیبهشتماه سال 1389 11:51
دروغ بود هرچه من گفتم هرچه توشنیدی..... گفتم کلامی بگو تا آرامم کند، گفتی ارامشم تویی ، دروغ بود ! گفتم شانه ایت را می خواهم تا دمی سر بر آن بیاسایم، گفتی شانه هایم که هیچ وجودم مال تو، دروغ بود ! گفتم از تنهایی می لرزم ، گفتی در آغوشم به امان باش ، دروغ بود ! گفتم دستهایم سرد است، گفتی میان دستهای من گرماست، دروغ بود...
-
باور
سهشنبه 21 اردیبهشتماه سال 1389 16:07
... می خواهم واپسین اش باشم ! می گویند : َ خدا مرده است ! َ پس تکه های درونم چه می شوند ؟!! می گویند خدا مرده است ، چون هرکه را مرگ مستولی شد ما باور کردیم !!!!
-
پست تکمیلی
سهشنبه 21 اردیبهشتماه سال 1389 15:12
تکمیل می کنم د: دوستی در مورد پست جورچین متذکر موردی شد و من مجبور به توضیح شدم : اونچه بین دو نفر یا بهتر بگم زن و مرد در رابطه زناشویی اتفاق می افته از دید افراد خارج از متن رابطه همیشه طوری دیه جلوه می کنه مخصوصا اگر فرد نظر دهنده تجربه زندگی مشترک رو نداشته باشه.تو پست قبلی نگاه طنزیه به رابطه ی اون دوتا آدم که...
-
جور چین !
یکشنبه 19 اردیبهشتماه سال 1389 11:01
زن و شوهر جوانی را دیدم که چند سال از زندگی مشترکشان می گذشت. زن جوان برای رسیدن به این آقای شوهر چه تلاشها و چه صبرها که نکرده بود. همیشه با وسواس زیاد مدتها در راه شناخت همسر آینده اش زحمت کشیده بود و بلاخره این امر میسر شد. خانوم عزیز یک عدد موجودِ شوهر را پس از بررسی های گوناگون به همسری پذیرفت. دیگه همه می...
-
زخم های زندگی
یکشنبه 19 اردیبهشتماه سال 1389 10:35
در زندگی زخمهایی هست که مثل خوره آهسته روح را در انزوا میخورد و میتراشد. این دردها را نمیشود به کسی اظهار کرد، چون عموماً عادت دارند که این دردهای باورنکردنی را جزو اتفاقات و پیش آمدهای نادر و عجیب بشمارند و اگر کسی بگوید یا بنویسد، مردم بر سبیل عقاید جاری و عقاید خودشان سعی میکنند آنرا با لبخند شکاک و تمسخر آمیز...
-
آقایون نخونن !!
شنبه 18 اردیبهشتماه سال 1389 09:16
در یک شب نشینی خانوادگی از اونایی که همه گل می گن و گل می شنفن. بازار جوک و لطیفه حسابی داغ بود و همه نیش تا بناگوش در رفته ، هر و کرشون گوش فلک رو کر کرده بود. هرکی دم دستش می رسید یه جوکی ، اس ام اس با مزه ای می خوند بی مزه هم اگه بود چون رو دور خنده بودن بازم روده بر می شدن... یه گوشه ساکت نشسته بودم و نگاهشون می...