-
غم با طعم تو ...
دوشنبه 14 تیرماه سال 1389 08:54
باشه ! هرچی تو بگی ..... می خوای بری ؟ می خوای دوسم نداشته باشی ؟ می خوای دیگه حرف نزنیم ؟ باشه هر چی تو بگی اما نفرین !! نترس نفرین من اینست : تو رفتی و من غم دارم، غمی به ژرفای چشمانم پس برتو نفرین تا ابد که مرا از خاطر نبری و عشق مرا از فرسنگها نیز باور کنی !!!!
-
شعری از فریدون
چهارشنبه 9 تیرماه سال 1389 14:43
جهان گنجشکی ست که بدون مقاومت به مسلخ ش می کشند با لباسی از حروف شاداب و ساده لوحانه به تن آن کس که اسیرش گیرد خرامیدن ش را به بند سیاهی کشیده است اما آن لحظه نیز فرا می رسد که کسالت رنگ هایش را باز شمارد.
-
راز های سرخ
سهشنبه 8 تیرماه سال 1389 10:51
داستان از این قرار بود : من شومینه ای بودم با آتشی سرخ و داغ که او ناگهان روبرویم نشست با یک لیوان شراب سفید نگاهم می کرد و از چشمانش، درونم چیزی فرو می ریخت جرعه، جرعه می نوشید و باز به آتش درونم نگاه می کرد هر بار بیشتر ، نگاهش از عمق به سطح می آمد تا اینکه جرعه ها تمام شد ، انگار آنچه از چشمانش فرو می ریخت ،حسرتی...
-
آقا یه دلار بدم ؟ نه نه حالا بده به ریال
یکشنبه 6 تیرماه سال 1389 15:37
امروز یه خبر خوب و یه خبر بد از ناشرم دریافت کردم اول خوبه اینه که از کتابم خوشش اومده و اون خیلی جذاب دونسته و می گه بدرد چاپ می خوره دوم بده اینه که باید خودم سرمایه گذاری کنم آسم و پاسم ولی ....
-
کیش ۸۸
یکشنبه 6 تیرماه سال 1389 14:13
-
آش شله قلمکار
چهارشنبه 2 تیرماه سال 1389 15:38
بدترین اتفاق اینه که بخوای واسه اینکه کسی خوشش بیاد آدم باشی توجه کنید آدم ! نه انسون دیشب یه مهمونی بودم جای همه خالی این بحث اونجا شروع شد و خانوم استاد که میخوام ازش براتون بگم به مستعار گیتی صدا می کنم.... بحث انسون و آدم یادتون نره بر می گردم
-
برگرد
دوشنبه 31 خردادماه سال 1389 16:16
ولی نمی توانم تحمل کنم ... اما تصمیم دارم با آن چه تحمل دیدنش را ندارم مواجه شوم . من منتظر بازگشت تو هستم و این دست خودم نیست . من منتظر غیر منتظره ام . من به آن چه (( امید بستنی )) نیست ، امیدوارم . مگر به جز این به چه چیز دیگر می توانم امید ببندم ؟! (بوبن)
-
آمیختگی
دوشنبه 31 خردادماه سال 1389 16:13
به تو ، که نمی دانم که هستی ! فکر می کردم دلتنگی های من با تو تموم می شه اما هر بار که گفتم بیشتر تو را آزردم فکر می کردم اونچه برای من مهمه برای تو هم شاید باشه اما نبود فکر می کردم با من آرومی و خورشیدت تابان می شود اما نشد مرا بیش آزردی که دیوانه ام خواندی من فقط دستت داشتم کمی بیشتر از تو دیگر نگاهم نکردی دیگر حتی...
-
چی کار کنم ؟
دوشنبه 31 خردادماه سال 1389 16:03
به او گفتم دوستت دارم مرا دیوانه ای خواند به او گفتم بی تو هیچم بی تو هیچم مرا بیمار پریشانی خواند هرچه گفتم او معنای دیگری کرد بر تکه های سرخ قلبم باز هم تیشه ای زد هرچه عشق بود را فرو ریخت ، بر شکسته های قلبم، من نفرت آویختم دوستان نه اینکه من دوستش ندارم ، نه ! خواستم دوباره مرا دیوانه ی پریشان حال نخواند !!
-
خوابهای طلایی
یکشنبه 30 خردادماه سال 1389 14:47
چند سالی هست که یه خواب با حال و آروم و عمیق نداشتم خوابی که نخوام فکر کنم وااااااااااای بعش هزارتا برنامه دارم که باید انجام بدم البته می دونم که بعش حوصله ام سر می ره ولی خب آرزو دیگه مثل اینکه دوستدارم الان که تعطیل می شم از سر کار تا خونه بلاخره یه جاییش یه ۷ - ۸ تا تراول ۵۰۰ پیدا کنم حالشو ببرم اصلنم حوصله گشتن...
-
از حال بد به حال خوب
دوشنبه 24 خردادماه سال 1389 15:54
خیلی گرفته بودم و ناراحت یه تلفن از یه دوست خوب و قدیمی ، همه چیز و عوض کرد چقدر خوبه آدم گاهی سورپرایزای اینطوری داشته باشه...
-
نادون
دوشنبه 24 خردادماه سال 1389 15:38
از بعضی آدما خوشم میاد چون فکر می کنن فقط خودشون می فهمن. کافی یه جمله بگی اونوقت مثنوی هفتاد من میارن که تو خیلی نادونی !!!
-
من کی هستم ؟
دوشنبه 24 خردادماه سال 1389 15:34
تنهایی فقط این نیست که کسی رو نداشته باشی همین که حرفتو نمی فهمنن کافیه
-
هدیه
دوشنبه 24 خردادماه سال 1389 13:29
هدیه از همکار محترم وقتی خیلی پریشون بودم
-
حوصله ام سر رفت
دوشنبه 24 خردادماه سال 1389 12:33
از شنیدن این همه دروغ افسرده شدم کاش جایی باشه که برم و دیگه هرگز هرگز هرگز هیچ آدمی نبینم خسته شدم یه عالمه ساله که همه دارن دروغ میگن و من خوش خیال باور اسمش می زارن .... مهم نیست هر کوفتی که می ذارن .............. دیگه مهم نیست.
-
اندر حکایت ما
دوشنبه 24 خردادماه سال 1389 11:15
شاهکار بزرگ و افتخار آمیز ما زندگی کردن بطور شایسته است این جمله رو یکی گفت دلم می خواست ازش بپرسم کجا ؟ چه طوری ؟ منی که فقط دارم برای رضایت دیگران زندگی می کنم یعنی شایستگی ؟ همه به به و چه چه می گن این یعنی دارم شایسته زندگی می کنم ؟ پس تکلیف خواسته هام و اون چیزایی که دوست دارم چی می شه ؟ اونطوری که دلم می خواد...
-
پس از امتحان
دوشنبه 24 خردادماه سال 1389 10:50
خوش گذشت یه کم جابجایی ا م ا م ها رو داشتم
-
امتحان چی ؟
یکشنبه 23 خردادماه سال 1389 12:11
امروز برای سومین باره که دارم میرم هسته گزیینش- باید به سوالای عجیب و غریب جواب بدم یکی کممممممممممممممممک کنه ! تقلب می شه کرد ؟ حتما می گم تو اون اتاق مخوف چه اتفاقی افتاد ؟
-
یکی آنچه من میخواهم را می خواهد
شنبه 22 خردادماه سال 1389 13:11
در کمین چشمانم همیشه زهری آغشته به یاد وجود دارد که در گلویم چنگ می اندازد و تمام محاسبات خاطرم را از یاد می برد وقلب مرا از حسرتی و نفرتی سنگین انباشته می کند چنان که گرزی حجم ناک ، خواهش دستهایم را له می کند ودیگر آینه بازتاب قلبم را نمی گشاید.
-
آغوش تو....
چهارشنبه 19 خردادماه سال 1389 10:56
ای همیشه گی بگذار در آغوشت بیارامم و هر دو ، سکوت آب و ترنم ابر را بنوشیم پس در هر دو گوش سالمم زمزمه کن که : سر بر شانه های تو یعنی باش تا ابد در خیالم تنها !!!
-
فریدون
سهشنبه 18 خردادماه سال 1389 13:18
این روزا دارم دوباره فروغ می خونم ، خیلی خیلی دوسش دارم. این عکس هم مربوط به کتاب دیوار فروغه با دست خط فریدون برادرشه که کتاب رو پدرم تقدیم کرده. البته که اسم ایشون رو خودم برداشتم
-
داستان آدما
دوشنبه 17 خردادماه سال 1389 12:43
آیا شما که صورتتان را در سایه نقاب غم انگیز زندگی مخفی نموده اید گاهی به این حقیقت یأس آور اندیشه میکنید که زنده های امروزی چیزی به جز تفاله یک زنده نیستند ؟؟؟ (فروغ)
-
ترنج ...
دوشنبه 17 خردادماه سال 1389 12:01
از به هنگامی صداها و گردش نی نی چشمانت تمام حضورم خالی می شود....... حدس می زنم دوباره رد پایی بر خاطرِ من نقش رنگ می زند !!
-
سایت دانشکده
یکشنبه 16 خردادماه سال 1389 13:01
الان دقیقا نیم ساعت مونده تا امتحانم شروع بشه و من دارم اینجا مطلب آپ می کنم خب می دونید استاد خودش گفته کارتون رو باید رو نت ببینم من اومدم دست گرمی فعلا تا بعد امتحون باااااااااااااااااااای
-
چه تکرار عبث و بیهوده ای
یکشنبه 16 خردادماه سال 1389 12:56
سالها پیش.... من یکی رو خیلی دوس داشتم اونم منو خیلی دو خیلی دوس داشت چن تا دیگه هم اونو دوس داشتن بهش که گفتم ، گفت : من آدم خوش مشربی هستم بی نظر از هم جدا شدیم دور شدیم من دیگه کسی رو دوس نداشتم چن سال بعد.... من یکی رو دوس داشتم اونم می گفت دوسم داره یکی دیگه هم بهش هی حرفای عجیب می زد بهش گفتم ، گفت نه تو اشتباه...
-
رودخانه هنوز ماهی دارد..........
یکشنبه 16 خردادماه سال 1389 12:29
زمانی که او یک کودک بود رودخانه های اطراف روستای پلور دارای ماهی بودند. با گذشت زمان و آلوده شدن آبها ماهیها از بین رفتند و با نقش زدن ماهیها بر سنگ قصد دارد که بگوید که این رودخانه زمانی ماهی داشت و حالا فقط نقشی از آن باقی مانده است. ماهی از طرفی نمادی از حیات , زندگی و باروری است. بعضی از ماهیهای او در بستر رودخانه...
-
شاید منم تنها نبودم اکر ...
جمعه 14 خردادماه سال 1389 02:39
تمام آنچه که در قلبم داشتم و نامش عشق نبود اما عمیقا معنی دوست داشتن می داد بدرقه ى راهى که بى خداحافظی اغاز شد بدرود با هم قافیه ترین شادیها
-
خاطره
جمعه 14 خردادماه سال 1389 02:04
یه شب مهتاب ماه میاد تو خوابمنو مى بره کوچه به کوچه باغ انگورى , باغ الوچهدره به دره , صحرا به صحرااونجا که شباش پشت بیشه هایه پرى میاد ترس و لروزون پاشو می ذاره تو اب بیشه. . . . . .^ اسفندیار منفردزاده ^
-
خاطرات
جمعه 14 خردادماه سال 1389 01:37
یه شب مهتاب ماه میاد تو خوابمنو مى بره کوچه به کوچهباغ انگورى , باغ الوچهدره به دره , صحرا به صحرااونجا که شباش پشت بیشه هایه پرى میاد ترس و لروزون پاشو می ذاره تو اب بیشه. . . . . .^ اسفندیار منفردزاده ^
-
نرو .....
پنجشنبه 13 خردادماه سال 1389 21:07
...چگونه میشود به آن کسی که میرود این سان صبور سنگین سرگردان فرمان ایست داد.... (فروغ )